آروم آروم به نبودنت عادت میکنم چون هیچوقت داشتنت رو تجربه نکردم....
دیگه به داشتن چشمهای پر از حسرتم عادت کردم ...
سهم منم همینه تنهایی تنهایی تنهایی
انقدر این بغض گلومو سنگین کرده که حتی نمیتونم حرفامو اینجا بنویسم.
دیگه بی هوا خندیدن رو یاد گرفتم
دیگه تنهایی رو خیلی وقته یاد گرفتم .......
تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفتم ...
یاد گرفتم چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی یاد گرفتم نفس بکشم...
بی تو...و بیاد تو
یاد گرفتم چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن و جای خالی ات را با خاطراتت پر کنم....
[ شنبه 92/7/13 ] [ 8:35 عصر ] [ ghazal ]
روزگاری بود برای سلام کردن به جنس مخالف صداها می لرزیدند
!!!
روزگاری شد برای گفتن دوستت دارم , قلب ها لرزیدند !!!
و حالـــا . . . .
روزگاری است که به راحتی حرف از سکس می زنند و فقط " تخت " ها می لرزند !!!
??? ? ? ? ? ? ?
[ شنبه 92/7/13 ] [ 8:31 عصر ] [ ghazal ]
تا آخر عمرت هم اگه تنها موندی مهم نیست!!!
فقط نزار به جایی برسی که تو آغوش کسی با یاد کسی دیگه ای بخوابی
[ شنبه 92/7/13 ] [ 8:28 عصر ] [ ghazal ]
?ه وقتا?? هست که با تمام وجود
دلت م?خواد ?ک? تکونت بده ...
تکونت بده بگه چقدر م?خواب?، بسه د?گه !!
تو هم کورمال کورمال بر? گوش?تو چک کن?!
بب?ن? که ?ه اس ام اس برات اومده !!..
" هنوزخواب? تنبل"؟
که ?هو ?ک? دستشو م?زاره رو شونت م?گه.
به چ? فکر م?کن?؟
تازه به خودت م?ا? ...
دوباره دردات، دلتنگ?ات، بغضات شروع م?شه !...
پ?شه خودت م?گ? خدا?ا چرا ا?نطور? شد،
همه چ?ز که خوب بود! ؟
اونجاست که م?فهم? تو خ?ل? وقته مُرد?،
ول? با هم?ن خاطره ها، با هم?ن نفس مصنوع? ها...
هنوز جسمت تکون م?خور ...!
مرا با خیالت تنها نگذار
خیالت اصلاً به تو نرفته…
مهربان نیست
آزارم میدهد..!!
دلم خودت را میخواهد...
میفمهی!!!خودت را...
[ شنبه 92/7/13 ] [ 8:22 عصر ] [ ghazal ]
خـــــــــــــــدایــــــــــا...
دلتــــــــــــــــــــــنگــــــــــم...!!
برای کسی که مدت هاست بی انکه باشد
هر لحظه با فکرش" زندگی کرده ام
[ شنبه 92/7/13 ] [ 8:18 عصر ] [ ghazal ]
